نویسنده :
تنها ترین عاشق
|
|
کاش می شد از میان ژاله ها جرعه ای از مهربانی را چشید
در جواب خوبها جان هدیه داد سختی و نامهربانی را ندید
کاش میشد با محبت خانه ساخت یک اطاقش را به مروارید داد
کاش می شد آسمان مهر را خانه کرد و به گل خورشید داد کاش میشد بر تمام مردمان پیشوند نام انسان را گذاشت کاش می شد که دلی را شاد کرد بر لب خشکیده ای یک غنچه کاشت
کاش میشد در ستاره غرق شد در نگاهش عاشقانه تاب خورد
کاش می شد مثل قوهای سپید از لب دریای مهرش آب خورد
کاش میشد جای اشعار بلند بیت ها راساده و زیبا کنم
کاش می شد برگ برگ بیت را سرخ تر از واژه رویا کنم
کاش میشد با کلامی سرخ و سبز یک دل غمدیده را تسکین دهم
کاش میشد در طلوع باس ها به صنوبر یک سبد نسرین دهم
کاش میشد با تمام حرف ها یک دریچه به صفا را وا کنم
کاش میشد در نهایت راه عشق آن گل گم گشته را پیدا کنم
|
|
دوشنبه 86/2/17 ساعت 9:57 عصر
|
|
|
|