سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خدایا! به من بینش در دینت و فهم در حکمتت و فقه در دانشت عطا فرما . [امام زین العابدین علیه السلام]

بهار 1386 -
نویسنده : تنها ترین عاشق

 


دوشنبه 86/3/28 ساعت 8:48 عصر
نویسنده : تنها ترین عاشق

تو این دنیا ادم خیلی سخته وقتی که عاشق کسی بشه یا اینکه بخواد عاشق اون بشه بدونه که اونی که دوستش داره ماله یکی دیگه هستش. خیلی سخته وقتی بدونه اونی که همشیه ارزوشو داشته ماله نفر قبلی اون هستش.

همیشه تو کلوب واژه ای به نام نفر قبلی رو تو مبحث ها بازگو میکردند ولی اصلا اهمیت نمیدادم. ولی تازه میفهمم که ادم همیشه یک نفر قبلی هم داره.سخته ادم وقتی دلش شکست کسی نباشه با اون باشه و سخته اونی که خیلی دوستش داری ماله تو نباشه.

اصلا شاید من لیاقت اونی رو که باید باشه رو ندارم و اینکه اصلا شاید دوستم نداشته باشه که اینجوری راجب اون فکر میکنم. اینجاست که احساس میکنی دارند بهت ترحم میکنند. من از تنها چیزی که بدم میاد ترحم هستش و خیلی هم بیزارم.

اخه وقتی ادم میتونه عاشق بشه ، وقتی میتونه یکی رو دوست داشته باشه و بهش عشق بورزه دیگه تو این میون ترحم چه میتونه فایده داشته باشه. اصلا این ترحم چیه . چرا باید به اونی که اصلا دوستش نداری ترحم کنی. با این کارها فقط دل اون رو بیشتر میشکنی.

دیگه نمیخوام عاشق بشم . دیگه نمیخوام کسی و دوست داشته باشم و دیگه اصلا نمیخوام کسی بهم ترحم کنه .دیگه نمیخوام احساس دوست داشتن رو تجربه کنم و دیگه نمیخوام کسی بهم .......؟!؟!؟

من همیشه اخر نوشته هام میخوام این مطلب رو بگم ( اگر یکی رو دوست داری برو و براش یک شمع روشن کن تا همیشه به یادش باشی)


یکشنبه 86/3/20 ساعت 10:26 صبح
نویسنده : تنها ترین عاشق

غروب واقعا عجب حال و هوایی دارد...اصلا ادم رو شیفته خودش می کنه. نمیدونم چرا . شاید به خاطر اون حس غریبانه ای که داره یا به خاطر رنگ قرمز و نارنجی که داره هستش. ولی خوش به حال اونی که تو این زمان تو همین وقتی که خورشید غروب میکنه دلش پر از غم باشه . ناراحت باشه . غمگین باشه.

میدونی چرا؟؟؟؟ چون تو این مدت میتونه گریه کنه. اشک بریزه. کاری که شاید اصلا انجام دادن اون برای ما کار چندان راحتی نباشه. ادم وقتی ناراحت میشه ، وقتی دلش میگیره و وقتی که احساس کنه کسی اونو دوست نداره به ندرت میتونه گریه کنه؟؟؟ اصلا شاید نتونه . چون در اینجا محرکی نیست که اون رو به گریه بندازه.و محرک اون همون خورشید هستش و شاید هم بعضی چیز های ..... که ادم رو میتونه وادار کنه که گریه کنه.

زمانی که دلت گرفت ، زمانی که غم دلت زیاد شد. گریه کن. فقط با گریه کردن هستش که میتونی خودت رو سبک کنی .

واقعا خوش به حال کسی که میتونه گریه کنه. بعضی وقتها که دلم میگیره و اراحتم حس میکنم چیزی رو از دست دادم که سالها در کنارم بوده ولی اصلا نمیدونم اون چیه یا کی هستش. وقتی دلم میگیره و وقتی که ناراحتم یه گوشه ای میشینم به کارهام فکر میکنم . دلم سخت سخت به درد میاد. دلم درد میکنه. اونقدر غم تویه این دلم جمع میشه که از شدت تراکم میخوام گریه کنم اما هیچ محرکی نیست که بتونه یک قطره اشک از چشمم جاری کنه.

بعضی وقتها با خودم حرف میزنم . به خودم میگم ای کاش هیچ وقت به دنیا نمی اومدم. ای کاش هیچ وقت نمیفهمیدم که احساسی به اسم دوست داشتم و محبت کردن وجود داره که میتونه به قدری این احساس قوی باشه که حتی دل یک نفر رو بشکنه.

کاش چشم به جهان نگشوده بودم من کاش هیچوقت روشنایی فتاب رو بر چشمانم حس نمی کردم من

کاش هیچوقت بزرگ نمیشدم من کاش ندیده بودم مهر زیبای محبت و دوست داشتن را من

واقعا چیست این معنی واقعی عشق چیست این عشق که دل ها رو ویران میکند

چه احساسی دارد این محبت چه دردی دارد این دوست داشتن

ولی یک چیز رو بگم. هر وقت عاشق کسی شدی برای اینکه همیشه اونو دوست داشته باشی برو زیارت گاه و شمعی رو به نیت اونی که دوستش داری روشن کن.

love


شنبه 86/3/19 ساعت 12:51 عصر
نویسنده : تنها ترین عاشق

 

همیشه آنقدر ساده مرو و مگذر...

لااقل نگاهی به پشت سرت کن!!!

    شاید کسی در پی تو می دود و نامت را...

         با صدای بی صدایی فریاد میزند!!      و تو هیچوقت آنرا ندیده ای!!!

                       ------------------------------------------------------------------------------------------------

                    اگر من شاعرم ...شعرم تو بودی...

                                                             اگر من عاشقم ...عشقم تو بودی...

                       بمیرد آنکه دوری را بنا کرد...

                                                              مرا از تو...

                                                                    تو را از من جدا کرد....

 

 


یکشنبه 86/2/23 ساعت 10:15 عصر
نویسنده : تنها ترین عاشق

کاش می شد از میان ژاله ها                   جرعه ای از مهربانی را چشید 

 در جواب خوبها جان هدیه داد                    سختی و نامهربانی را ندید

کاش میشد با محبت خانه ساخت             یک اطاقش را به مروارید داد

کاش می شد آسمان مهر را                    خانه کرد و به گل خورشید داد 
                                                     
کاش میشد بر تمام مردمان                      پیشوند نام انسان را گذاشت
 
کاش می شد که دلی را شاد کرد              بر لب خشکیده ای یک غنچه کاشت

کاش میشد در ستاره غرق شد                 در نگاهش عاشقانه تاب خورد

کاش می شد مثل قوهای سپید                از لب دریای مهرش آب خورد

کاش میشد جای اشعار بلند                      بیت ها راساده و زیبا کنم

کاش می شد برگ برگ بیت را                    سرخ تر از واژه رویا کنم

کاش میشد با کلامی سرخ و سبز              یک دل غمدیده را تسکین دهم

کاش میشد در طلوع باس ها                     به صنوبر یک سبد نسرین دهم

کاش میشد با تمام حرف ها                       یک دریچه به صفا را وا کنم

کاش میشد در نهایت راه عشق                  آن گل گم گشته را پیدا کنم


دوشنبه 86/2/17 ساعت 9:57 عصر
نویسنده : تنها ترین عاشق

با سلام .ببخشید کمی این بار دیر شروع به نوشتن کردم ولی حالا و از این به بعد خواهم نوشت. 

 می نویسم هر آنچه باید نوشت از   غم نخواهم گفت انچه خواهم نوشت

می نویسم من اشعاری از سرگذشت  از سرگذشت هر آنچه باید گذشت

می نویسم که دیگر تنهایی که چیست   حرف از خوشحالی و شادی بزن

می نویسم از از شاد بودن این دل من    که دوستان غمم دیگر گذشت

رفت از دلم بیرون این غمه سیاه    وقتی که رفت دلم خوشحال گشت

می نویسم از محبت و صفا   تا بدانی قدر این دو را تو را

می نویسم از اول از این محبت   گر نباشد دل نابود گشت

محبت چیزی دست نیافتی ست  خود باید برگردی به دنبالش

می نویسم بچه ها که عاشق تنها دگر تنها نیست

دگر این عاشق قصه ما    همه دوستش دارند به خدا

یک فرشته دارد به چه ماه     دوره سرش میگردد چو ماه

ای عاشق تنهایه ما تمام شد آن همه تنهایی ها

خوب دگر چه خواهی تو     همه دوست دارند تو را

از تمام دوستانم به خصوص یک نفر خیلی تشکر میکنم . دوستان برای من دعا کنید. مرسی.


یکشنبه 86/2/2 ساعت 8:33 صبح
نویسنده : تنها ترین عاشق

چی بگم .... ؟ از چی ....؟ از کجا شروع کنم.....؟ اول از تنهایی خودم بگم .....؟ نه بهتره از قصه هام بگم .....؟ نه بهتره بگم چرا یه عاشقم ....؟ چرا یه عاشق تنها ...؟

قصه از اون دورانی شروع میشه که کوچولو بودم. شاید سنم به 6 یا 7 سال میرسید. از همون دوران بود که من احساس کردم به اون اندازه ای که به محبت نیاز دارم را حس نمیکنم.

از همون دوران بود که تا الان که میتونم بگم بزرگ شدم نیاز محبت رو شدیداً احساس میکنم.

آره بزرگ شدم . ولی کیه که بنه من بزرگ شدم. از نظر همه من هنوز کوچولو هستم . هنوز هیچ چی رو نمیدونم. ولی نیستند ببیند که بچه ای که کوچیک بوده الان بزرگ شده. قد کشیده. میتونه تصمیم بگیره.

ولی باز هم با این وجود فکر میکنند من هنوز یه بچه هستم. اینه که بیشتر منو ناراحت میکنه. همینه که بر ناراحتی های من ، بر قصه هایی که تو دلم مخفی کردم و تا حالا جرآت گفتنشون رو به کسی ندارم ، بیشتر و بیشتر و بیشتر میکنه.

حتما متن رو که میخونی به عمق مسئله توجه نمیکنی ؟ میدونی چرا ؟ چون تو با عشق و محبت بزرگ شدی ؟ تا حالا درد دل را احساس نکردی؟ تا حالا احساس که وقتی دلت بگیره یا اینکه

کسی به هیچ وجه دوستت نداره ، چه جوری اشک از چشم های تو روی گونه هات سرازیر میشه؟ تا حالا حس نکردی وقتی هوای دلت بارونی میشه چی کار باید بکنی ، تا حالا احساس نکردی وقتی کسی به تو اهمیت نده چه حالی پیدا میکنی ؟

درسته شاید شما قم تو دلتون داشته باشید. شاید تا حالا چند بار گریه کرده باشید. ولی فکر نکنم تا حالا طعم بد تنهایی رو احساس کرده باشید. فکر نکنم تا حالا نبدون مکسی رو که بتونی اسرار دلتو با اون در میون بزاری احساس کنی.

آره ، تنهایی ، تاریکی ، غم ، قصه ، بی کسی و بی محبتی ، آه ، ناله ، فریاد، همه و همه اینها رو من حس کردم . ولی نمیدونم کیه که میتونه همه این احساس هایی که حس کردم و تجربه نمودم رو خریدار باشه.

شما میدونید. منم نمیدونم. شاید باشه و شاید هم نباشه .

این بود تازه سخنی از دل عاشق تنها . سال نو مبارک .

-------------------------------------------------------------------------------------------------

امروز دلم بیشتر از روزهای دیگه گرفته ؟ امروز دلم زیادی هوس باریدن کرده.خیلی دلم میخواد گریه کنم شاید بتونم از غمی که تو دلم پنهان شده راحت بشم. ولی .....؟

ولی حیف که نمیشه؟ اونقدر این غم و قصه دلم منو تنها کرده که دیگه گریه کردن رو هم از یاد بردم.خوش به حال اون کسی که به راحتی میتونه گریه کنه. خوش به حال اون کسی که هر وقت دلش گرفت برای اینکه دلش آروم بگیره میتونه گریه کنه ، اما من نمیتونم.

چون که تنهام ؟ چون کسی رو ندارم به خاطرش کریه کنم. به چی باید گریه کنم . شاید بعضی وقتها که از خودم بی زار میشم گریه کنم یا اینکه اگه ببینم که کسی زیادی به کس دیگه ای محبت کنه از تنهایی که در دلم ریشه کرده گریه بکنم.

اما همش این نیست. خوش به حال اونی که کسی رو داره به خاطرش گریه کنه ، خوش به حال اون کسی که کسی رو داره که منتظر اومدنشه ، خوش به حال اون کسی که یک نفر رو داره خاطرش برای اون عزیز باشه که مثلا اگه یه موقع دیر کنه یا خدایی نکرده اتفاقی براش بیفته برای اون گریه کنه.

آره گریه کنه ، از بس که به اون علاقه داره ، از بس که اون رو دوست داره. از بس که به اون علاقه داره حس میکنه روحش به اون وابسته هستش . از بس که نگرانشه که نکنه خدایی نکره اتفاقی براش بیفته.

می بینید ، میبینید این محبت و عشق و چه میکنند. آدمی رو که حتی از زندگی نا امید کرده رو دوباره به آغوش گرم محبت می کشونه . وادارش می کنه که از تنهایی دربیاد و بتونه با عشق و محبتی که از سوی طرف مقابل خودش احساس میکنه زندگی کنه.

اما من .....؟ من نه ؟ من همه این راه ها رو رفتم ولی باز نتونستم .....؟ شاید کسی دوستم داشته باشه ، ولی خجالت می کشه با من درمیون بزاره ؟ شاید کسی به خاطر من شبها رو با اشک میگذرونه؟ شاید خیلی وقتها سعی کرده اینو به من بگه ولی نتونسته ؟

نمی دونم ؟ شاید همه اینها رو که گفتم توهم باشه؟ نمیدونم ؟ یعنی از نظر تو میشه من ؟ منی که تنهام خاطری داشته باشه ؟ منی که حتی یک بار تو زندگی خودم معنی کلمه « دوستت دارم » رو نه شنیدم و نه اینکه احساس کنم کسی منون دوست داشته باشه . یعنی واقعا هست اون کسی که تیری از سوی قلبش پرتاب کنه و به دل من اصابت کنه . هست اون کسی که اگه یه وقت من اتفاقی برام بیفته برام اشک بریزه . نمیدونم . همه این رو من سپردم به دست زمان . زمان هم جزءای از غم و اندوه من هست که در نوشته های بعدی خودم به اون ذکر میکنم. ولی از نظر تو چقدر دیگه زمان دارم؟ چقدر دیگه میتونم نفس بکشم ؟ همه این ها زمان تعیین میکنه . خوش باشین . ( عاشقی در سراب محبت).


جمعه 86/1/3 ساعت 9:22 عصر

فهرست
33987 :کل بازدیدها
0 :بازدید امروز
5 :بازدید دیروز
پیوندهای روزانه
درباره خودم
بهار 1386 -
تنها ترین عاشق
عاشقی تنها هستم.
حضور و غیاب
لوگوی خودم
بهار 1386 -
جستجوی وبلاگ من
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

لوگوی دوستان



لینک دوستان
بچه شب
آوا
سکوت سرخ پاییز
چشمان منتظر
زندگی با وجود او زیباست
پرو2000
مینا تنهای تنها
شیطونک
سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه
سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه
سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه
طیبعت زنده
کاش میشد
خانوم گل
رقص عرفانی
دختری از نسل آریا
سارای همه
فاشیون آرت کلوب
ذکریات

ماندانا
آوای امید
سپیده
متن های عاشقونه برای عاشقان تنها
یاسی جون
یونسنگ
سلام بر هستی .
یاداشت های تک ستاره
یاداشت های تک ستاره
جک و اس ام اس
این صدای من نیست
عاشق بی صدا
غم تنهایی
اشتراک
 
آرشیو
زمستان 1386
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385
طراح قالب